چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۴

تجلیل از سید علی صالحی

هي تراشيده ي باد و بلور ‚ ليموي گس

ترانه ي اول

شين
سربسته باش پيشاني شكسته
زنهاري كه از اين خزان خسته مي وزد
چيدن محبوبه هاي شب را
تنها به ياد خواهد داد


خودش آمده بود كه بميرد
زندگي هميشه منتظر است
كه ما نيز زندگاني باشيم
نه خيلي هم
همين سهم تنفسي كافي ست
قدر ترانه اي تمام
طعم تكلمي خلاص
عصر پانزدهمين روز
از تير ماه تشنه بود
پنجره باز بود
خودش آمده بود كه بميرد
بي پر و بال از آب مانده اي
كه انگار مي دانست
ميان اين همه بي راه رهگذر
تنها مرا
براي تحمل آخرين عذاب آدمي آفريده اند
خودش آمده بود كه بميرد
نه سر انگشتان پير من و نه دعاي آب
هيچ انتظاري از علاقه به زندگي نبود
هي تو تنفس بي
ترانه ي ناتمام
تكلم آخرين از خلاص
ميان اين همه پنجره كه باز است به روي باد
پس من چرا
كه پياله ي آبم هنوز در دست گريه مي لرزد ؟
خودش آمده بود كه پر ... كه پرنده
كه پنجره باز بود و
دنيا ... دور


ر
بر نمي گردد اين رود
به مخفي خواب خويش
بر نمي گردد اين قافله اين بدقول اين دقيقه ها
برنمي گردد اين
از هر چه رفته كه رفته است
كبوتر كلمه سكوت ثانيه ها
دختر هي دختر
تا مرگ سرگرم سراغ تو از گرفتن پروانه و گندم است
همين سطر مانده به لااقل را لا اقل


ز
شب استعاره ي عجيبي ست
شب مجبور است از پستان فانوس شكسته بنوشد
فانوس شكسته از خواب همين كاملا
و كاملا منم
كه رو برده ام از بيداري آسمان
خدايا
پشت پرده هايي كه تو از گفت و گوي ما
خبر به عبرت ملائك برده اي بگو
كو آسمان كه از وحي واژه نبارد
كو شب كه نه فانوسش اين همه بلند
كو شكسته كه نه كلامش به خواب
پس من
برآورده ي كدام ديوار كوتاه تر از رسيدنم
كه بالاي هر پرده كه رفت
ماه با دف درياش به رقص و
شب از موج شكسته اش ... بيدار
پس كي به نگفتن از اين همه حيف ناتمام
فراموش بالين بوسه مي ميرم


الف
تو دربه در بستن بند كفش و
گشودن راه و
خواب پياده
پياده ام كرده اي
ورنه من كي اهل اين همه دنگ و فنگ بي دين زندگي بوده ام
مرا همام مهر خالص و خواب اندكم بس بود
يك جرعه ... يكي شبنم نشئه از عطر ني
تا ابدالآباد براي قناري بخوانم و
خواب زن ببينم و
زندگي كنم
من از اين بيشتر
هزاره هاي بسياري
همزاد حضرت سليمان و
اولاد ملائك بوده ام
ملخ به خوابت ببيند گندم دانا
كه همين تو از بلهت آدمي
باز در به در بستن بند كفش و
گشودن راه و
خواب پياده
پياده ام كردي


دال
هيچ خاطره اي باقي نخواهد ماند
آوازهاي درگذشته
بر بادند
آوازهاي آينده
از نيامدگان
چه مهربان مرا مي نگري زن به سي اردي بهشت من
آيا شويت در سفر است

ترانه ي دوم


شين
من درد ها كشيدم ام از درازناي اين شب بلند
با اين همه
جهان و هرچه در اوست
به كام كلمه ي باز بي چراغي چون من است
من چكيده ي نور و
عطر عيش و
آواز ملائكم
وطنم همين هواي نوشتن از شرحه ي ني است
همين است كه اين سكوت بي باده
بر بادم داده است
ورنه علفزار اردي بهشت را
كي بي وزيدن از سرمست بابونه ديده ايد




تا ماه
اين ماه ولرم دوگانه
ديوانه ي من است
ترسي ندارم
كه رخساره در لمس قرينه ي لغزانش نهان كنم
اما واي كه اگر باد
از اين راز سربسته
بويي برده باشد
پرندگان حكايت عام الفيل
سنگسارمان خواهند كرد
هي تراشيده ي باد و بلور ليموي گس
مگر منت به ترانه تمام كنم
ورنه كو بر گزيده اي
ه شاعر تر از اين تشنه ي خلاص
از قاف و غين اين همه غدقن بگذرد
خودت بگو
زنجير اگر براي گسستن نبود
پس اين دست هاي بسته را
براي كدام روز خسته آفريده اند


ر
در تاريكي همين دور و برهاي بي راه ماه
هميشه تورهاي تنيده ي بسياري گسترانيده اند
عاقل باش
سرپيچي كن از هر چه بود
از هر چه هست
از درها و زدن ها و آري ها و آدمي
از دستور و از گرفتن
از گفتن ... از سكوت
سرپيچي كن از وزيدن باد
از پرده از پنجره از سايه از پاسبان
او كه از آشناترين تنگه ها
به منزل امكان رسيده است
حتما نزديك ترين مقصد زندگي را گم خواهد كرد
دريغا مسير مستقيم
ميان بر بي راه و بي هودگي
او كه جهانش از جسارت يكي پشه ي كور كوچك تر است
هرگز لذت عبور از راه هاي نا آشنا را نخواهد چشيد
سرپيچي كن پروانه ي خوش نشين يكي نسترن
عنكبوت ها نيز
گاهي شبيه ما
همزادان همين خرداد خسته اند

ز
هي عقلك فلاخن فروش
از چه به جانب سلسله جبال بلند
سنگپاره از كف ناروا مي پراني
يعني تو
به بهاي يكي كلوخ كهنه
انا الحق لا علاج حلاج را پنبه خواهي كرد
تو يعني نمي داني
هر پاره سنگي كه به ساحت كوه مي رسد
قله ي بي دست رس باراني اش
به آسمان پر ستاره نزديك تر مي شود
دريغا بلاهت بي تقصير
پيش از تو نيز پشه هاي بسياري
در بادهاي بي حواله ي زودگذر آمدند
دمي در وزوز مزاحم خويش زيستند و ندانستند
دريا به نيش يكي شبكور خسته
در نخواهد گذشت

الف
چشم به راهي آفتاب
كه آينه خواني رويا نمي شود
اين شبنم قانع به يكي گلبرگ تا كي مگر
اگر عمر سحرگاهي شبتاب را مي دانست
اين همه از لغزش انعكاس
سرمست نور و نماز علف نبود
دريغا شبنم دريا نديده ي من
آسمان برهنه
باد خواب و
آدمي تنهاست


دال
امشب
نه فاخته مي خواند
نه بادها از دره ي خيزران مي گذرند
من يك نفر ديگر هستم
كاش اين سيرسيرك هاي نفس بريده هم مي خوابيدند

ترانه ي سوم


شين
قمري هاي بي خيال هم فهميده اند
فروردين است
اما آشيانه ها را باد خواهد برد
خيالي نيست
بنفشه هاي كوهي هم فهميده اند
فروردين است
اما آفتاب تنبل دامنه را باد خواهد برد
خيالي نيست
سنگريزه هاي كناره ي رود هم فهميده اند
فروردين است
اما سايه روشنان سحري را باد خواهد برد
خيالي نيست
همه ي اين ها درست
اما بهار سفركرده ي ما كي بر مي گردد ؟
واقعا خيالي نيست ؟



باد مي آمد يا نمي آمد نيم دانم
اما دو كبوتر دلگير
زير سايبان شكسته ي بي حصير
داشتند حرف مي زدند
يكيشان كمتر خسته خاموش
آن ديگري بي حواس پرگو بي پروا
هوا پر از تنفس تيغ و ردپاي پرنده بود
مي گويند
گربه هاي گرسنه هم خواب مي بينند
داشتم چه مي گفتم
ناگهان صداي سه تار كهنه شكست
يك نفر گفت
تمام كودكان زنان و پيران خسته
بايد در خانه بمانند
هوا آلوده است
شهر آدمي آسمان آلوده است
سه ماه و دو هفته و چند روز تمام بود
كه ديگر باد نمي آمد
يادم آمد
يكيشان پر زده رفته بود
اما آن ديگري بي حواس پرگو بي پروا
داشت با خودش هنوز
هنوز داشت با خودش حرف مي زد
گربه
به سايه بان شكسته ي بي حصير رسيده بود

ر
همه ي روزهاي نرفته
همين امروز است
همه ي روزهاي رفته هم
شب كه بيايد
شب مجبور است
تمام شكوفه هاي روشن شبتاب را
باور كند
حالا آوازي بخوان
مي دانم اين بادهاي گرسنه
از چيدن بي هنگام ني زارها آمده اند
اما سرت را كه بالا بگيري
يك آسمان مرواريد پراكنده آن بالاست
مهم نيست
آفتاب غايب باشد
رد پاي كم رنگ همين پرنده تا پشت كوه
يعني خيلي چيزها
چراغ را بالاتر بگير

ز
ابرك آسوده اي بالاي كوه
زتبقي در باد
و برف بازمانده ي دي
گيلاس ها شكوفه ها غزاله غفلت
تابستان تمام افرها
و تو كه ناگهان
مرا به نام كوچك خودم مي خواني
نانرنح ها هلو روشنايي راه
جلوباره ي بالاي شيب
نام ها رخسارها ادامه آوازها
و من كه خيلي دير
نام كوچك تو را در همين ترانه تكرار كرده ام
خدايا اين چه رويايي ست
كه هرگز شهامت گفتنش را
به گهواره نداشته ام
اما به گور شايد

الف
هي دختر دانا
نگو در بندر گاه باد و بنفشهخ
چه ديده اي
كسي باورش نمي شود
بارانداخته ماه كم رنگ اوايل نيلوفر
عجيب است
براي فروافتادن از شاخسار بيد
هيچ برگي
چشم به راه پاييز نمي ماند
داشتند تكانم مي دادند
قبلا خوب نيست
پيشترها صداي مبهم چيزي
شبيه شكستن قفل آمده بود
چه خواب ناتمامي
گفتند وقتش رسيده است
چشم بند مشكي كهنه
بوي باد و بنفشه مي داد

دال
همه ي ما
محكومان بي وكيل همين كلمات ساده ايم
تنها پيادگان بي خبر از عطر آسمان
بخشوده خواهند شد
تو چرا چمدانت را بسته اي ؟
شبي اين همه پرده دران معلوم است
جريمه ي ساكت ترين ستارگانش
نپرسيدن از ساعت گرگ و ميش سحري ست
بس كن ما ازاديم
در به يادآوردن خاموشي خانه ها ازاديم
در به ياد آوردن كلمات اسامي آدميان
چه كسي گفته است
از كنار كشيدن اين همه پرده پشيمانيم ؟
نگران چيستي تو ؟
برو چمدانت را از پاگرد پلكان
به خواب مجبور خانه بياور
در را هم ببند
در بعضي ترانه ها آمده است
وطن واژه اي ست
كه تنها در عطر گريه و روياي گسرنگان
تبرئه خواهد شد

Links:

سید علی صالحی..::..دیوان اشعار

www.avayeazad.com/seyed_ali_salehi/list.htm

7sang Persian E-zine | گفتگو با سيد علي صالحي
www.7sang.com/mag/2003/01/17/viewpoint-seyyed_ali_salehi.html
http://www.7sang.com/weekly/yr1/no6/7sang1-6-seyedalisalehi.jpg

دوسه کلمه مانده به نگفتن

http://www.nashrieh-nameh.com/article.php?articleID=204
http://www.nashrieh-nameh.com/pictures/article/pic1/204.gif

سيد علي صالحي در گفت و گوي اختصاصي با "هاتف": ملت ايران چراغ دار صلح و شعر هستند
http://news.gooya.com/culture/archives/028176.php
http://news.gooya.com/culture/archives/images/Seyed%20Ali%20Salehi.jpg

سيد علي صالحي: باباچاهي به درك درستي از معناگريزي رسيده است، ايلنا
http://mag.gooya.com/culture/archives/019795.php
http://akhbar.gooya.com/culture/archives/images/Seyed%20Ali%20Salehi.jpg

سيد علي صالحي شكايتش را پس گرفت
http://www.iran-newspaper.com/1380/800409/html/art.htm#s28944
http://www.iran-newspaper.com/1380/800409/html/016422.jpg

زندگينامه سيد علي صالحي از زبان خودش
http://dezpart.persianblog.com/1383_11_dezpart_archive.html

شعر جلوه زنده ترين صورت صلح است
http://www.hatefnews.com/Hatef_News.aspx?Id=976
http://www.hatefnews.com/E_News_Admin/E_News_Site/ImageNews/2012.pjpeg

سيد علي صالحي : آمريكا از اين كه ملت سرزمين كوروش را تروريست مي نامد ، بايد شرم كند
http://www.safa2868.persianblog.com/1383_7_safa2868_archive.html
http://www.mehrnews.com/media/image/31630_150_180.jpg

هیچ نظری موجود نیست: